معلم ماهی گیر
ودرآن دور دستها
خانه ای می بینم از تور تهی.
وفلانی همش به اندیشهء صید ماهی
خانه اش غرق در اوهام خیال
وخودش در حسرت ارزوهای محال.
رنگ رخساره کمی می گرایید زردی
ولیکن دل سبز،فکر آبی؛
و تمام دارایی
همین سبز دل و آبی فکر.
او غم تور نداشتن نخورد
حسرت قایق و کشتی نبرد؛
وفکرش تنها
پرورش ماهی هاست.
به عکس تمام ماهی گیران؛
غم او این است که ماهی؛ ماهی نشود.
او می ترسد که ماهی خورده شود.
واین ماهی گیر پیر قصه ما
غم بچه غم شاگرد دارد
وبر روی خودش گچ و گردی دارد،
ودلی پر از سکوت و فکری آبی
+ نوشته شده در سه شنبه دوم آذر ۱۳۸۹ ساعت 13:46 توسط علی اکبر رییس پور
|
پس از 13تا بهار تحصیلی که از روستاهای دوردست نکا آغازشدوبه مرکز استان رسید والان در بابل در حال ادامه است و هنوز به زادگاهش دیارنیما نرسیده،به دنیای پرازشگفتی اینترنت اومدم تا بگم من اینارو بلدم