شب قدر
وقتی که بازه درای آسمون
پُر می شه شهرما ز رنگین کمون
مردم شهر نشسته تو هر گوشه
نشون می دن داره می باره بارون
گقتش که نیس، بارون من نبینم؟
گفتم: شب قدر تو، اینجا بمون
ما پُریم از حسِ قشنگِ رویش
رد پای خداست رو دلامون
دل که نه آینه ی حق تعالی
بارون که نه پَر کشیده دعامون
28/5/90 (19 رمضان)
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 3:48 توسط علی اکبر رییس پور
|
پس از 13تا بهار تحصیلی که از روستاهای دوردست نکا آغازشدوبه مرکز استان رسید والان در بابل در حال ادامه است و هنوز به زادگاهش دیارنیما نرسیده،به دنیای پرازشگفتی اینترنت اومدم تا بگم من اینارو بلدم